-
........
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 21:23
دلم هوای پرسه زدن در کوچه های کودکی را دارد.دلم سخت محتاج هوای تازه کوچه هایی است که دیوارهایش کوتاه است و بوی نان سفره ساده همسایه همه را به خود می خواند و آسمان شبهایش آنقدر نزدیک است که می نوان ستاره ها را لمس کرد.
-
یه خواهشه...فقط یه خواهش....
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 19:11
تنهایی چه لغت قشنگی چیه میخوای با کسی باشی که چی؟؟؟؟..یه دورانی داره با عشق بودن هم یه دورانه ...فقط از خدا میخوام اونی میخوام گیر بیارم با اینکه با کسی نبودم خیلی جدی ۲ نفر بودن اونم در حد صحبت .....تنهاییمو دوست دارم حس میکنم از قفس ازادم ولی تو چنگاله صیادم چرا؟؟؟به کی میشه اعتماد کرد اخه ادم دوست داشتنشو که هدیه ی...
-
ودر تنهاییم فقط سکوت میکنم این راز تنهایی من است...
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1387 16:09
روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت هر کسی غصه اینکه چه میکرد نداشت چشمه سادگی از لطف زمین میجوشید خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت نه گلایه دارم از تو نه دیگه شکایتی،نه یه قصه رو لبامه نه دیگه حکایتی، شب تا صبح تو خلوتم با یاد تو سر میکنم،دارم انگار دیگه خالی تورو باور میکنم،چه جوری به دل بگم از سر راه تو بره...؟؟؟...
-
..........
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 16:05
نام تو رو آورده ام دارم عبادت میکنم گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت میکنم دستت به دست دیگری از این گذشته کار من اما نمی دانم چرا دارم حسادت میکنم گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت میکنم رفتم کنار پنجره دیدم تو را با بگذریم چیزی ندیدم این چنین دارم رعایت میکنم من عاشق چشم تو ام تو...
-
.......
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 19:08
.سلام این دوست محترم که گفته ما قومه ضالمینیم لطف کنه خودشو معرفی کنه ویه ادرس بزاره تا بفهمه زود نباید قضاوت کنه/////// روزی فکر میکردم اگر او را با غریبه ای ببینم شهر را به آتش میکشم ولی امروز حاضر نیستم کبریتی روشن کنم تا ببینم او کجاست
-
.............
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 18:22
من ترا بوسیدم تا فراموش کنم قصه شیدایی را تا بیامیزم بارنگ هوس واپسین لحظه تنهایی را من ترا بوسیدم بهر تو از ره دور ارمغان دگری آوردم مخمل نرم نوازش ها را بر لب گرم تو جاری کردم بی گناهم به خدا خنده و دعوت و اغوا از توست ای سراپا تردید موجم و دامن دریا از توست آتشم وای مکن خاموشم ای سرا پاتردید ای امیدگذران!!! مرو از...
-
گفتم...وگفت..........
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1387 16:26
-
سال نو مبارک...کلی حرف...........
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1387 22:50
سلام خوبید سال نو مبارک انقدر مشکل پیدا شده که باورتون میشه وقت اینکه بیام نت و سال نو رو بهتون تبریک بگم و نداشتم ای بابا چه عیدی چه دنیایی پر از نامردی .....پره از رابطه بازی ...بابا چه خبر دنیا وایسا میخوام پیاده شم.ما عید و که رفتیم شما ل و مشهد و این جور جاها ولی خدایی یادتون بودم بازم دوستی مثل رویای خاکستری...
-
پنجرتو بازکن یه بار دیگه ببینمت خدا
جمعه 24 اسفندماه سال 1386 17:27
بسه دیگه چقدر دوست داشتن و چقدر نفهمیدن چقدر یه نفر و دوست داشته باشی اخرش برگرده دروغ بهت بگه حیف واقعا حیف چرا بعضیا حتی لیاقته فکر کردنو هم ندارن چرا خدا ادمای شبیه هم و بهم نمیرسونه چرا همش باید سره راهت یکی باشه که ۱۰۰۰ درجه با تو فرق کنه چرا ایمانشو ادم باید بخاطرش بده چرا خدا مگه نمیگی نمیخوای بنده هات گناه...
-
عشق.........نفرت.....تلافی.......
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1386 07:58
یادته برات نوشتم آگه عاشقم نباشی الاهی بمیری... آگه دوستم نداشته باشی غیر من کسی رو داشته باشی الاهی بمیری بعدش برات نوشتم همه رو دروغ نوشتم خودم بمیرم...اگه تو یه روز خواسته باشی که منو دوست نداشته باشی خودم می میرم .... برات بمیرم....برات بمیرم.... نبینی قهر خدارو بدیی یای روزگارو الاهی نمیری .... بمون سایت روی سرم...
-
درسی سخت با مفهومی اسان.....
شنبه 11 اسفندماه سال 1386 15:17
فکر میکردم وقتی با کسی دوست میشی باید عاشق باشی باید دوست داشتن و در حقش تموم کنی ولی من این کارا رو انجام دادم و نتیجه ای نگرفتم جز سکوت حالا خوشحالم خیلی خوشحال به خودم گفتم چه خبره این همه دوست داشتن و که قیمتش انقدر گرونه واسه کسی صرف کنی حالا یاد گرفتم اگر با کسی هستم تو دلم بگم بابا ولش کن اسکله محبت واسش خرج...
-
من از نهایت شب حرف میزنم....
پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1386 16:23
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
-
ولن تاین مبارک.....
پنجشنبه 25 بهمنماه سال 1386 16:53
ولن تاین را به همه ی شما و به همه ی عاشقان دنیا تبریک می گویم امیدوارم پیروز و پایدار باشید. می توان با تو ارغوانی شد میتوان با تو جاودانی شد می توان با تو آسمانی شد در مکان و زمان نمی گنجم از دل سنگ تا ستاره شکفت جلوه ی مهر و مهربانی شد قطره قطره چکید از دل ابر تا به دریا رسید و فانی شد ولنتاین مبارک باد
-
نمیدانستم عشق....
شنبه 20 بهمنماه سال 1386 16:40
سلام خوبید ای خدارو شکر ماهم بد نیستیم راستی ولن تایم رو فراموش نکنیدا. عشق یعنی سال های عمر سخت عشق یعنی زهر شیرین ، بخت تلخ عشق یعنی با " خدا یا " ساختن عشق یعنی چون همیشه باختن عشق یعنی حسرت شب های گرم عشق یعنی یاد یک رویای نرم عشق یعنی یک بیابان خاطره عشق یعنی چهار دیوار بدون پنجره عشق یعنی گفتنی با گوش کر عشق...
-
سکوت.......
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 16:38
واژه هایم را به دست دزدی سپردم که مرا شبانه از من برد! و من در سکوت شب ترسیدم! ....................................... نوزادی گفت: سکوت می کنم چون هنوز به حرف نیامده ام. کودکی گفت: سکوت می کنم چون باید اجازه بدهم بزرگترها حرف بزنند. نوجوانی گفت: سکوت می کنم چون به سن قانونی نرسیده ام. جوانی گفت: سکوت می کنم چون فریاد...
-
چه خوشبختن مردگان......
جمعه 12 بهمنماه سال 1386 18:41
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان نه به دستی ظرفی را چرک میکنند نه به حرفی دلی را آلوده میکنند تنها به شمعی قانع اند و اندکی سکوت ........... و من هم مانند این مردگان جای تاریکی را که درون اتاقم هست را انتخاب کردم تنها تاریک سکوت چند روزیست فقط به حرفها گوش میدهم و تنها اتاقم میتواند ارامم کند فقط در برابر حرفها سر...
-
نتوانم ؛ نتوانم
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 17:30
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد چون کبوتر لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی من نه رمیدم؛ نه گسستم باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم نتوانم اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت... اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید یادم آید که دگر از تو...
-
نالم از ازاقبال بد......
دوشنبه 1 بهمنماه سال 1386 12:40
چرا به یاد نمی آورم؟ حسی که نبود و آمد. و مرا چون فرد فرد انسانها سوزاند. از یک تجربه ی غلط ... و یک حقیقت محض! خواندن را برای خیلی ها دشوار است. همچون سکوت کردن در مقابل واژه . این واژه های من است که می سوزد. در مقابل دیدگانم. و من افسوس می خورم که چه می شود که این چنین داغ می شوم؟ و دلم می سوزد به حال آنان که واژگان...
-
سخت میگذرد....
دوشنبه 1 بهمنماه سال 1386 12:38
سخت می گذرد سخت می گذرد تنهایی ! این می شود هستی این روزهای من با تو بودن هم سخت است گاهی وقتی می آیی به اینگونه بودنهایم می خندی و می گویی باز فرو رفتن در خود و ... ولی نه این روزها حرف دیگری است می خواهم تنهاییم را داد بزنم بگویم اتاق من نیز تنها شده آخر دیگر منی نیست درونش که گاه گاهی بنویسد سخت می گذرد تنهایی بلند...
-
شمع.و پروانه.....
یکشنبه 30 دیماه سال 1386 16:29
بود شمعی در غم پروانه ای روشن و تنها به فکر چاره ای شاپرک پروانه ای در فکراو آتشی در جان او افکنده بود درد پروانه ز درد شمع بود شمع هم از درد پروانه فروزان گشته بود وفای شمع را نازم که بعد از سوختن به صد خاکستری در دامن پروانه میریزد نه چون انسان که بعد از رفتن همدم گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد روی تخته سنگی نوشته...
-
قسم به عاشورا..........
چهارشنبه 26 دیماه سال 1386 19:07
سلام خوبید شهادت خوبان عالم وشجاع دله زمین رو بهتون تسلیت میگم اونایی که از جنسه من هستن ازشون خواهش میکنم روز تاسوعا و عاشورا بیرون نرید بزارید این اقایون گناه نکنن به خدا اگر ما ها هم سنای ما بیرون نرن نه خودمون گناه میکنیم نه اقا ÷سرا حداقل بزاریم این دو روز زو حرمت شکنی نکنیم یه خدا تا ما نریم کسی شماره نمیده به...
-
وقتی که قدرت فریاد هم نباشه........
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 14:44
برای گفتن من شعر هم به گل مانده نمانده امری و صدها سخن به دل مانده صدا.صدا که مرحم فریاد بود زخم مرا به پیش درد عظیم دلم خجل مانده از دست عزیزان چه بگویم.گله ای نیست گر هم گله ای است دگر حوصله ای نیست سر گرم به خود زخم زدن در همه عمرم هر لحظه جز این دسته مرا مشغله ای نیست
-
زنگ انتظار
یکشنبه 23 دیماه سال 1386 12:01
سلام میدونم باید محرم و به همتون تسلیت بگم و پستم یه جورایی در مورد محرم باشه ولی میدونید اومدم پست بزارم یه دفعه به دلم افتاد در مورد اقایی که ما جمعه ها منتظرشونیم مطلب بزارم و بی هوا دستم کلمه ی مهدی {عج}را رو سرچ کرد نمی دونم ازش میخوام هرکسی که حاجت داره حاجتش و روا کنه و صدقه سره همه ی شما ها حاجت روا شده ها یه...
-
خسته م خسته...
یکشنبه 16 دیماه سال 1386 22:29
قطار خا طرا ت در ذهنم حرکت کرده! من نگرانم ،اگر در قلبم بایستد مرگ من حتمی است ! کسی مقصدم را نمی داند! شهرکی است همینجا ، پشت دیوار خیال. بالهایم را که باز کنم ،امیدم پرواز به آنجاست! کسی باور نمی کند رفتن را! آخر خط شاید همین امروز باشد! یا همین امشب که آخرین آه سردم را می کشم ! ...... هر شب از راهی از این دنیا فرار...
-
بدرود ای عشقم.........
یکشنبه 16 دیماه سال 1386 18:54
با شهر، با زمین و با پنجره بدرود کردم چرا که همه در دل خود عطر او را مدفون ساخته بودند اما او نه از زمره آدمیان بود و نه از خیل فرشتگان .او دیوی بود پلید در لباس انسان اری امروز با کسی که روزهای خوش و سرگردان داشتم بدرود گفتم زیرا او پلید بود نه انسان
-
غباری از تنهایی.......
شنبه 15 دیماه سال 1386 21:32
در مهمان خانه زندگی وقتی غبار از پنجره های دل با اشگ دیده زدودم به خود نهیب زدم که ای مسافر خسته و درمانده در چمدان سفر خود چه اندوخته ای که لحظه ها میگذرد و زمان، زمان رفتن است.
-
یک پنچره برایم کافیست....
شنبه 15 دیماه سال 1386 16:36
یک پنجره برای من کافیست ولی چرا من ان یک پنجره راهم ندارم که بتوانم همه را بی پروا بدون نفرت وبا دوست داشتن نگاه کنم بدون محو شدنشون که از بخار نفسهایم محو میبینمشان نگاه کنم ببینم منم کسی را عاشقانه میتوانم دوست داشته باشم ولی چگونه ایا کسی عاشق است یا عشق یا اسطوره یا افسانه بیشتر نیست به چه کسی میتوان گفت اری او...
-
پلیس عشق.........
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 16:27
N = Y - Y Y ای دل:گفتم بسپارمت دست یه اهل سرزمین عشق . گفت باهاش به اوج قله های سر به فلک کشید عشق برسی .گفتم بری به آسمون عشق. بشه یه پر برای پرواز دو تا دل .خواستم که پر بگیری بری به سرزمین یار.گفتم که تنها نباشی .دو تا دل باشین تا آخرش از هم جدا نشین. گفتم بزار یکی بشیم منو تو با هم ما بشیم.یه دل نه صد دل عاشق...
-
نفسی میادو میره...
چهارشنبه 12 دیماه سال 1386 19:27
سلام خوبید ای بابا بدک نیستیم به لطف اون بالایی یه نفسی میاد و میره میدونید دوست دارم یه جایی برم ادماش شیشه ای نباشن قلبا صاف باشه صاف وصادق باشیم نه دروغ.نه گناه .نه....میدونم رو یاست اینم رویای منه رویایی که هیچ وقت به وقوع نخواهد پیوست برم جایی که دور از خانواده دور از همه کس حتی اون ..... و اما عشق به نظر من عشق...
-
عادت؟
یکشنبه 2 دیماه سال 1386 17:53
نمیدونم ادم باید از کجا بفهمه یکی رو دوست داره از کجا بفهمه به یکی عادت کرده ؟شما میدونید.شاید ادم سالها به یه نفر عادت کنه ولی خودشم ندونه ایا دوست داشتنه یا میپنداره عادت.نمیدونم دقیقا این موضوع واسه من پیش اومده فاکور از سالش بگیرید ولی شما بگید عادته یا عشق؟ وحشت تمام درخت های این زمین سرد ، ریشه در هوا دارند....