-
....
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1386 15:17
سلام عید قربان رو پیشاپیش تبریک میگم
-
............
دوشنبه 26 آذرماه سال 1386 15:40
سلام دوستای نتی من خوبید خوشید در سلامتیه کامل بیسر میبرید؟؟/؟خداروشکر چه خبرا خوش میگذره ای بابا ماهم خوبیم کی حاله ما رو میپرسه ...ماهم درس میخونیم میگردیم کلاس میریم روزنامه میریم کلی کار میکنیم ولی اخر همه اینا چی؟؟؟؟؟توی این مدت به دو خصوصیت های بده خودم پی بردم دعوام نکنیده راه حل بهم بگید.۱}ادمه صبوری نیستم...
-
عشق و دیوانگی........
دوشنبه 19 آذرماه سال 1386 17:59
{ عشق و دیوانگی } در زمانهای بسیار دورکه پای هیچ بشری به زمین نرسیده بود همه فضایل و تباهی در کناره هم شناور بودند و از بیکاری خسته و کسل. یک روز خسته تر و کسل تر از همیشه دوره هم جمع شده بودند زکاوت از میان فضایل گفت بیاید قایم باشک بازی کنیم همه خوشحال شدند دیوانگی از میان همه پرید و گفت من چشم رابرای میگذارم همه...
-
دلم براتون تنگ شده بود........
جمعه 16 آذرماه سال 1386 15:59
سلام خوبید دلم به وسعت اسمون براتون تنگ شده بود سرم شلوغ بود درگیره گرفتن کارت خبرنگاری بودم که خدار روشکر گرفتم و توی هفته نامه مشغولم که سردبیرش برادرمه .خوب خوبید من بد نیستم نا شکری نمیکنم راستی گیرای خونه کم تر شده یه ذره اعصابم راحت شده هفته پیش رفتم پیشه مادر بزرگم تو باغش موندم بهش رسیدم خیلی حال داد حال و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 آذرماه سال 1386 12:30
می برد شادیت را ، تو شاد از او می پذیری ظلم را چون داد از او ای که جان را بهر تن می سوختی سوختی جان را و تن افروختی سوختم من ، سوخته خواهد کسی؟ تا ز من آتش زند اندر خسی؟ سوخته چون قابل آتش بود سوخته بسان که آتش کش بود قافیه اندیشم و دلدار من گویدم مندیش جز دیدار من خوش نشین ای فاقیه اندیش من قافیه دولت تویی در پیش من...
-
......
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 16:49
سلام باز میخوام از کوچه پس کوچه های شاعرانه دلم قدم بردارم دوباره برم سراغ یه قلم و یه کاغذ دوباره شروع کنم به گفتن شعرهام شعرهایی که از احساس لبریزه دویاره شروع کنم شعر گفتن تصمیمم رو گرفتم باید برای دله خودم شعر بگم برای تنهاییام .تو خیالم از کوچه تنهایی با قطرات باران قدم بردارم و شروع کنم به گفتن؛......یادمه اولین...
-
سنگ ریزه های به پنجره ام
شنبه 26 آبانماه سال 1386 14:22
گاهی خوشی ،سنگ ریزه هایی به پنجره ام می زند می خواهد فکر کنم برایم صبر می کند امروز اما،آرامم،آرام آرام انگار بخواهم بگویم: همه چیز خوب است. اشتیاقم راپنهان می کنم،به پشت دراز می کشم که وضعیت راحت وخوبی است برای شنیدن وباور هرحرفی چه کسی می داندبعدها کجاباید باشم؟!یا،چه کسی به داستانم گوش می دهد؟؟!! که می داند ازچه...
-
قسمت نبود...
سهشنبه 22 آبانماه سال 1386 16:18
سلام خوبید؟خداروشکر خوشبحا له انوادم دارن میرن مشهد ولی من لایقش نبودم حتی امام رضا هم من رو نخواست . خیلی دلم میخواست میرفتم ولی درسا واقعا سنگینه نمی دونم شایدم نطلبیدم نمی تونم اصرار داشته باشم شاید صلاحیه برای همه دعا میکنم و این توقع هم دارم متقابل باشه چند روزیه تو فکر عاقبت بخیر شدنم فکر میکنم به خودم میگم یعنی...
-
درد هایم نگفتنی است.........
دوشنبه 21 آبانماه سال 1386 18:24
دردهای من جامه نیستند تا زتن در اورم چامه وچکامه نیستند تا به رشته سخن در اورم نعره نیستند تا زنای جان بر اورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردم که رنگ روی استینشان مردمی که نامهایشان جلد کهنه شناسنامه هایشان درد می کند انحنای...
-
تنها....
شنبه 19 آبانماه سال 1386 20:08
تنها یک سقوط است که جاذبه زمین مسئول آن نیست فرو افتادن در عشق .
-
چرا؟فقط از تو جواب میخوام؟.........
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1386 18:48
سلام چرا چرا چرا از چی از کی بنالم خدایا از هرکی ناراحت میشم میام به تو میگم حالا از تو ناراحتم به کی بگم چرا قبول نشدم چرا دعام رو مستجاب نکردی من دلم پاک نبود شما ها چی مگه برام دعا نکردید چرا جوابی نگرفتم اخه چه صلاحی تو قبول نشدنه منه چی خدایا بهم بگو منتظره جوابم جوابم رو بده خسته شدم چقدر دعا کردم.اره خودم بهت...
-
خیلی کوچیکیم.....
دوشنبه 14 آبانماه سال 1386 19:28
نشستم کنارش , روی نیمکت سفید نیگام نکرد , نیگاش کردم یه دختر بچه پنج شیش ساله با موهای خرمایی و لبای قلوه ای - سلام کوچولو , سرشو برگردوند و لبخند زد - سلام , چشاش قهوه ای روشن بود , صاف و زلال , انگار با چشاش داشت می خندید - خوبی ؟ سرشو بالا و پایین کرد - اوهوممم - تنها اومدی پارک ؟ دوباره خندید , صدای خندش مثل قلقلک...
-
میخوام ازتون خواهش کنم که .............
جمعه 11 آبانماه سال 1386 18:41
سلام خوبید .اومدم از تون خواهش کنم برام دعا کنید توی این ترمه زبانم قبول بشم که امروز دادم.خیلی برام بد میشه اگرقبول نشم دارم ازتون خواهش میکنم الان که دارید این مطلب رو میخونید از ته دل از خدا بخواهید من قبول شم .همین الان دعاکن.همین الان.شاید خدا به خاطر تو که قلبت پاکه بخواد من قبول بشم خیلی برام مهمه خیلی.من قبول...
-
عشق بازی به همین اسانی است......
شنبه 5 آبانماه سال 1386 16:59
عشقبازی به همین آسانی است... که گلی با چشمی بلبلی با گوشی رنگ زیبای خزان با روحی نیش زنبور عسل با نوشی کار همواره ی باران با دشت برف با قله ی کوه رود با ریشه ی بید باد با شاخه و برگ ابر عابر با ماه چشمه ای با آهو برکه ای با مهتاب و نسیمی با زلف دو کبوتر با هم و شب و روز و طبیعت با ما عشقبازی به همین آسانی است ......
-
گاه در انتهای یک جاده گوشه ای از عشق میبینی.......
یکشنبه 29 مهرماه سال 1386 16:20
عاشق گفت : "تو نمی فهمی. تو مسافری سرکش هستی که برای یافتن پاسخ های خودخواهانه ات از کوهستان ارغوانی صعود کرده ای . هرگز طعم عشق به دیگری را نچشیده ای و نمی دانی حل شدن در وجود زیبارویی مانند آن که من در پیش رو دارم چه لذتی دارد. " گفتم : "من نیز مانند تو و تمام موجودات هوشمند دیگر ، خودخواه هستم. تنها تفاوتم با تو در...
-
از مستی حذر کن......
سهشنبه 24 مهرماه سال 1386 20:39
پیش آن سلسله مو مشت ما وا شده بود وسط اینهمه کوه تیشه رسوا شده بود همه بر ساحل عشق تشنه می رقصیدند روح مرموز اتش مثل دریا شده بود بهترین لحظه ی عشق با تو پیدا شده بود باز غوغا شده بود باز غوغا شده بود گرچه ای دف زن مست شیشه ی باده شکست یک بغل مستی نور قسمت ما شده بود دیدم اهریمن شب در شب کشتن خویش انقدر نی زده بود تا...
-
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر .اری لیک بخون جگرشود
دوشنبه 23 مهرماه سال 1386 16:02
سلام به همه دوستانم خوبید.خداروشکر چه خبرا؟امروز یه دعوت نامه برای مسابقات کنکفو که تو اهواز برگذلر میشه برام فرستادن باورم نمیشه جز تیمه انتخابی باشم به مدت ۱۰ روز باید برم اونجا برم یعنی برم و مقام بیارم برام دعا م کنید. زیبایی عشق، به سکوته...نه فریاد خدایاااااااااااااااااااااااااااااااا: من گمشده ی دریای متلاطم...
-
قصه عشق................
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 19:10
قصه عشق از آنجا آغاز می گردد که، معشوق پیمانه ای از شراب وصل را به عاشق می چشاند و اینجا آغاز راه پر خون عشق است. یک گام، و دیگر هیچ. یک گام تا هیچ. معشوق تو را می خواهد. معشوق تو را می خواند. باید جان باخت.... باید فدا شد..... باید فنا شد..... اکنون نوبت عاشقی ست. همه تو را می خوانند.... آسمان تو را، زمین و زمان تو...
-
بدون شرح................
شنبه 21 مهرماه سال 1386 16:43
-
ارام باش عزیزم....
شنبه 21 مهرماه سال 1386 16:39
آرام باش آرام باش تو خدا را داری... آن حقیقت،آن یگانه، آن هوادار شبانه آرام باش...آرام باش تو خدا را داری،آن معبود، آن پاک، آن همه خوبی و احساس و بهار را داری! آرام باش!... آرام باش تو خدا را داری... پس نگو تنهایم، پس نگو بی یاور، بی یارم تو خدا را داری یعنی عشق، معبود، سنگ صبور دل من، دل تو پس خموش!!! ما خدا را...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 مهرماه سال 1386 20:59
وقتی که وفا قصه برف به تابستان است و محبت گل نایابیست به چه کسی باید گفت: با تو خوشبخت ترین انسانم!؟؟
-
بدون شرح
شنبه 14 مهرماه سال 1386 20:42
تورا گم کرده ام امروز ...وحالا لحظه های من ..گرفتار سکوتی سرد وسنگینند... وچشمانم...که تا دیروز به عشقت می درخشیدند ...نمی دانی چه غمگینند .. چراغ روشن شب بود ..برایم چشم های تو.. نمی دانم چه خواهد شد....پر از دلشوره ام... بی تاب ودلگیرم.....کجا ماندی که من بی تو هزاران بار،در هر لحظه می میرم بشنو از این غم که از غمها...
-
شب قدره چی میخوای بگی یه بخدا یگو داره میشنوه...
پنجشنبه 12 مهرماه سال 1386 23:45
.امشب قدره شب پراز غصه اگر این شب نبود ما کی میخواستیم خالصانه از خدا که گناهامون رو ببخشه امروز خیلی با خودم کلنجار رفتم یه نفر که خودشم میدونه رو بخشم ولی دلم راضی نشد.میدونید خیلی به این جمله که از هر دستی بدی از همون دست میگیره اعتقاد دارم و میدونم این وداع بی توضیح رو یه جا پاش رو میخوره مطمعنم .من تاحالا برای...