دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

عشق و دیوانگی........

 

                                           {    عشق و دیوانگی}

                      

در زمانهای بسیار دورکه پای هیچ بشری به زمین نرسیده بود همه فضایل و تباهی در کناره هم شناور بودند

و از بیکاری خسته و کسل. یک روز خسته تر و کسل تر از همیشه دوره هم جمع شده بودند زکاوت از میان

فضایل گفت بیاید قایم باشک بازی کنیم همه خوشحال شدند دیوانگی از میان همه پرید و گفت من چشم رابرای

 میگذارم همه گفتن اودیوانه است بهتر است او دنبال ما بگردد تا ما دنبال او.دیوانگی کناره درختی رفت و برای

بازی چشم گذاشت 1 2 3 همه پنهان شدند اصالت پشت ابرها پنهان شد لطافت از هلال ماه اویخت خیانت درون

سطل زباله جای گرفت هوس به مرکز زمین رفت طمع در کیسه جای گرفت دروغ گفت که زیرسنگها میرود اما

به ته دریا رفت جون دروغ بودعقل در این با خود گفت من پنهان نمی شوم و مرا قب فضایل هستم امادیوانگی فریاد

زد : همه باید پنهان شوند نگهبان نمی خوا هیم و عقل به نا چار پشت کوهی پنهان شد و دیوا نگی همچنان می شمرد

72 73 74 .....وانکه در این میان مردد بود عشق بود عشق جایی را برای پنهان شدن نداشت ما می دونیم که عشق

را نمی توان پنهان کرد دیوانگی به انتهای شما رش رسید 98 99 100 حال باید همه را پیدا می کرد 1 کسی را که پیدا کرد

تنبلی بود چون تنبلیش اومده بوده قایم بشه لطا فت را از شاخه ماه پایین کشید خیا نت را از سطل زبا له طمع را از در کیسه

حتی  دروغ  را از ته دریا بالا کشید اما هر چه گشت عشق را نیافت از یا فتن عشق نامید شده بود که حسا دت زیر گوشش خواند

همه را پیدا کردی جز عشق؟ او در میان بو ته های گل سرخ است 1 بار 2 بار 3 بار فریاد زد ناله ای از میان بوته هاشنید عشق

بیرون امد دستا نش را روی صورتش گذاشت بود از میان دستانش خون می چکید شاخه میان چشما نش خورده بود

دیگر نمی توا نست جایی را ببیند او کور شد بود دیوانگی فریاد زد خدایا من چه کا ر کرده امچگونه تو را درمان کنم

و عشق نا لید و گفت تو با این دیوانگی و احساس و هیجانت چگونه می خواهی مرا درمان کنی اگر می خواهی به من

کمک کنی از این پس را هنما ی من شو چنان شد که از ان پس عشق کور است و دیوانگی در کناره او و با او شد

               ای کاش ان روز عقل پنهان نمی شد: کاش می شد

این هم قصه ی دیوا نگی و عشق ما

سکوت تنهایی درخودشکستن تنها نماد رخ غمگینه من است

نظرات 5 + ارسال نظر
رویای خاکستری سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:13 ب.ظ http://www.royayekhakestary.blogsky.com

سلام منا جون. خوبی عزیزم؟
ای کاش... . خیلی زیبا بود.
منا جون خیلی قشنگ می نویسی
موفق باشی عزیزم

مرتضی سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:06 ب.ظ http://mani83.blogsky.com

خیلی زیبا بود
خیلی زیاد

من هم آپ کردم
دوست داشتی بیا

رویای خاکستری جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:49 ق.ظ http://www.royayekhakestary.blogsky.com

سلام منا جونم خوبی عزیزم؟
من آپم
منتظرتماااااا.
موفق باشی گلم

[ بدون نام ] شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:12 ق.ظ http://sfandiary.blogsky.com

حالا که دلی شبیه دریا داری ،
مرداب تری غیر ِمن آیا داری ؟
من یکسره در فکر ِ رسیدن به توام
تو ، یک سری و هزار سودا داری

مرتضی دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:37 ق.ظ http://mani83.blogsky.com

سلام
من آپم
وقت کردی بیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد