دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

فکر میکردم.......

فکر می کردم تمام راه ها را باید با یک همسفر بود اما امروز یک نفر مرا به خواب نرفتن و ماندن دعوت کرد و من از آرزوهایم می گویم که سال ها مرده و زیر خاک تیره ی ناامیدی دفن گشته اند ..........

من چه میدانستم آینه ها با من نمی مانند

من چه میدانستم زمستان زود فرا می رسد

من چه میدانستم هر گلی اسیر شبنم احساسات نمی شود............

من چه میدانستم که کوچه غروب زیر حجم سنگی قلب این گونه رنگ خواهد باخت.......

                                 من تنها او رامی دانستم...........

چقدر ارزو داشتم.......

چقدر ارزو داشتم دیگران حرفهایم را بفهمند

و چقدر دوست داشتم نگاه نحس مرا درک کنند

چقدر دلم میخواست یک نفر به من بگوید

چرا لبخند های تو انقدر بیرنگ است

اما کسی نبود

همیشه من بودم و

 من و

 تنهایی و

ان دفتر شعر

 

 

تورادوست دارم...

فقط چون قشنگ بود گذاشتم....

تو را به جای همه کسانی که نمی‌شناختم دوست می‌دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم
برای خاطر عطر گستره‌ی بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می‌شود،
برای نخستین گل،
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی‌رماندشان
تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می‌دارم