دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

نترسید بابا خوبم..........

سلام نه نه نمیخوام مثل یکی دوشب پیش بد اخلاق باشم نه خداروشکر حالم خوبه واااااییییییییییییییییی فردا رو بگو این کلاسای دانشگاهم شروع شد به اندازه کافیم پیچوندیم جا برای پیچش نداره با اجازه از ظهر باید برم اخه بچه خوبی شدم یعنی خوب بودم خوبترم شدم مثل دخترای خانوم سرم و مثل ادما ی گل پایین میندازم میرم و میام اخه بخدا منم خوب باشم بقیه بدن انقدر دنباله ادم راه میوفتن نمیدونم چه انگیزه ای باعث میشه انقدر غرورشونو بشکنن و بیان به ادم شماره بدن ادمم جلو خودشون شماره رو پاره کنه همون موقع است که میخوان از بس ضایع شدن زمین دهن باز کنه برن توش حالا خوبه من مثل دخترای دیگه نیستم ظاهرم و نسبتا حفظ میکنم ولی چیکار دارید حالیشون نیست ا ز جونش تا پیرمردش تیکه میندازنو میخوان شماره بدن بخدا چه مملکتی داریم انگار واقعا خدا فقط مواظب ادمه که بدون هیچ مشکله خاصی این راه و میریم و میام بسسسسسسسسسسسسه دیگه برم بکپم البته نه برم بخوابم.هاهاهاه.موفق باشید بای بای 

TinyPic image

توای طوفان غرور،وای بادهای سهمگین زندگی،غوغا کنید وبه سختی برپیکرآرزوهای من تازیانه و شلاق بزنید.

توای طوفان عشق،هرآنچه می خواهی تازیانه بزن بر پیکرم .

توای باد سهمناک عشق،دل مرا مثل تخته پاره ای دردریاهای بزرگ مغروق کن وبه ناله هایش هنگام مرگ توجه نکن.

توای آتش سوزان عشق،قلب ودلم را بسوزان واعتنایی به زنده زنده سوختنشان نکن بی رحم شوید

 ای بادها،ای آتش،ای طوفان!!

 ای طوفان به باد فرمان بده به ساحل قلبم برسدواین ساحل کوچک را جستجو کند.

مبادا درآن اثری ازعشق و محبت بیابد. آری،غوغا کنید.تا دلم ازآنچه عشق برایش بوجودآورده برخود بلرزدوبه تنگ آید و

دیگر خود را به هیچ محبتی وبه هیچ عشقی تسلیم نکند..؟

TinyPic image

TinyPic image

نظرات 6 + ارسال نظر
حمید سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:41 ق.ظ http://dehkadebaziha.blogsky.com

سلام

وبلاگ خیلی جالبی داری . اگه مایل باشی خوشحال میشم با هم تبادل لینک کنیم .

اگه موافق بودی خبرشو بهم بده

فرشید شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:59 ق.ظ http://farshidx.blogsky.com/1387/12/03/post-31/

سلام دوست عزیز به روزم[گل]

وحید چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 05:02 ب.ظ http://www.arinoos.blogsky.com

سلام مونا خانم گل
خوبی؟
ببخشید دیر به دیر میام.
شمام که بی خبر آپ می کنی.
زیاد خودت ناراحت نکن.منم که یک پسرم همچین مشکلاتی رو دارم.آخه مردم یاد نگرفتن که می شه همدیگرو همون طور که هستیم دوست داشته باشیم.همش دنبال این هستیم که نسبت ها رو تغییر بدیم.مگه هم کلاسی بودن چه ایرادی داره که دنبال تغییر دادنش هستیم.مگه وبلاگ نویس ها از یک خانواده نیستند؟!
در مورد شعرت هم باید بگم من نفهمیدم آخر می خوای عاشق بشی یا عاشق نشی.این طوفان و آتش و... عاشق می کنه اونوقت تو ازشون می خوای که نذارند دلت عاشق بشه؟!
راستی منم آپم.
فعلا....

مانی جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:59 ق.ظ http://manis.blogsky.com/

ما رو که هنوز بیاد دارید انشالله !؟!؟

مطلبتون جالب بود و یه دست نوشته یومیه بود که اوضاع و احوال فعلیتونو واضح می کرد .
یه مقدار توی بحث آخراش روند نزولی گرفت که اون می ذارم به حساب همون بی حوصلگی که توی متن قبلیتون نوشته بودید .

امین سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:53 ق.ظ http://amin-tehran.blogfa.com

سلا مونا خانم.نیستی.نگرانمون میکنی.کجایی بابا.سر نمیزنی.سایتون سر سنگین شده.دوباره زد به سرم، آپم.منتظرتونم.

سلام همسایه های 2 چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:04 ق.ظ http://rezatehranii.blogfa.com

سلام.قسمت بیست و ششم خاطرات کدر آپ شد.منتظر نظرتن دوست عزیزم[گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد