می برد شادیت را ، تو شاد از او
می پذیری ظلم را چون داد از او
ای که جان را بهر تن می سوختی
سوختی جان را و تن افروختی
سوختم من ، سوخته خواهد کسی؟
تا ز من آتش زند اندر خسی؟
سوخته چون قابل آتش بود
سوخته بسان که آتش کش بود
قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من
خوش نشین ای فاقیه اندیش من
قافیه دولت تویی در پیش من
حرف و گفت و صوت را بر هم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم
...
مولانا
سلام
یه سری به ما بزن
نظر یادت نره
منتظرتم
سلام . خوبی ؟ وبلاگ قشنگ و با احساسی داری . از اینجا خوشم اومد . راستی منم به روزم . درباره تغذیه و سلامت نوشتم . خوشحالم می کنی بی یای و برام یادگاری بذاری
شعر خیلی قشنگی بود، یه جور عجیبی احساس آرامش میده این شعر انگار !
فقط یه خورده مفهومش ثقیل بود !
شاد باشی
سلام دوست خوبم. خوبی؟
من آپم
موفق باشی
شبی شبیه همین شب ستاره دزدیدم به جای گریه و زاری دوباره خندیدم به فکر سختی راهی که می روم .....؟ هرگز! ز روزگار و زمانه دگر نترسیدم دوباره من ننوشتم که زخم یا مرهم هزار خط زدم اینجا به روی تردیدم
سلام مونا جان گفته بودی بالینک موافقی اما هرچه به وبلاگت سرمیرنم لینک من نامرئیه. دوست داشتی خبرم کن
سلام.
واقعا شعر زیبایی نوشتین .
سلام
یکی از معدود بلاگ هایی هستش که وقتی میام بهش سر میزنم حال و هوام عوض میشه !
سلام همسایه
هر دفعه به بلاگت سر میزنم دلم نمیاد به سادگی از پست های قبلیت بگذرم !
باز هم میخونمشون ٬ عجب قلمی داری ! عجب حسی رو توی متن هات قایم کردی !
فکر کنم موقع نوشتن ٬ با دونه دونه کلمات بغض داری
فکر کتم برای اینکه آپ کنی ۱ روز کامل فکر کردی که چه کلمه ای رو کجا بیارم
آفرین
آفرین
سلام
خیلی زیبا بود
کی وقت می کنی پیشم بیائی
چون می خوام قبل از اومدنت
کلبمو چراغانی کنم
می دونی که آلان کلبه من
خاموشه
دلگیره
حالا خودت دوست داری بیائی مساله ای نیست
ولی یادت باشه اگه بیائی دلت می گیره
نگی که نگفتم
سلام عزیزم. خوبی؟
من آپم
موفق باشی
صد بار گفته ام به تو عادت نمی کنم
بین تو با گذشته وساطت نمی کنم
تو آرزوی گندة دیروز بوده ای
امروز کوچکی و سماجت نمی کنم
دیگر گذشته اینکه رفیقت شوم ولی...