دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

کات...........

سلام خوبید وای نگید که من خوبم نه.........فردا امتحان ریاضی {دانشگاه}ررو دارم چرا تو طوله ترم نخوندم که حالا توسره خودمو کتاب بزنم...................سخته..........خسته شدم...........ولی به درک هرچیه بهتر از دوران مدرسه است که خودکشی میکردی اخرش اسمه دانش اموز روت بود من راضیم وسختیاشو به خاطره شیرینیاش به روم نمیارم.........دلم تنگه.........نمیدونم چرا..........گرفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/......نه ......جدیدا همش تو دلم اشوبه یا یه حسه دل شوره......چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟دوسه شبه اصلا خواب ندارم ....ای بابا این دردای ماهم که تمومی نداره.....ولی شاید بخندید......حسه سبک بودنو دارم////.......نه دغدغه اینکه کسی به گوشیم زنگ بزنه نه اینکه گوشیم دسته داداشم نیوفته به هردلیلی...یا بهقول خودشون کسی نیست که بخواد غیرتی بازی بیخود برام در بیاره....یا دعوایی باشه.......یه حسه ازادانه بودنی رو دارم حس میکنم......ازاده ازاد.........خیلی دیر به این نقطه رسیدم...........ضرر از هرجا گرفتنش منفعته..ولیخوب.............امیدوارم همین جوری بمونم...........اخه ادم با پسر دوست باشه که چی.........؟؟؟؟؟؟؟....برای ازدواج.............خندهداره کسی که بچه خوبی باشه هیچ وقت دنباله یه عشق خودش نمیره بعد به خدا بسپاره.....از اول خدارو واسطه میکنه بدونه رفتن دنباله اون فرد یا دوست شدن با اون...........من تازه بعده هجده سال تازه فهمیدم ادم باید از خدا بخواد هیچ وقت خودشو به خودش وا نزاره همیشه بخواید ازخدا بهتون نگاه کنه رو کاراتون نظارت داشته باشه  اگه به خودتون بزاره خودت میمونی و عقلت که ناچیزه اون وقت هزار کار انجام میدی که بهدن پشیمون خواهیشد........پس دوستانه من ازخدا بخواید خودتون رو به خودتون وا نزاره این دعای منه عاجز سره نمازامه................خدایا واقعا دوست دارم{{{{{{{{{{{عشق حقیقی فقط تویییییییی}}}}}}}}}}}  

       

شبها که سکوت است و سکوت است و سیاهی

آوای تو می خواندم از لایتناهی

آوای تو می آردم از شوق به پرواز

شبها که سکوت است و سکوت است و سیاهی

امواج نوای تو به من می رسد از دور

دریایی و من تشنه مهر تو، چو ماهی

وین شعله که با هر نفسم می جهد از جان

خوش می دهد از گرمی این شوق ، گواهی

دید از تو گر صبح ابد هم دهدم دست

من سر خوشم از این چشم به راهی

ای عشق تو را دارم و درای جهانم

همراه تویی، هر چه تو گویی و تو خواهی

 

سلام منم بد نیستم شماها خوبید شما هایی که نظراتون  رو خوندمو خیلی بهم لطف داشتید او لاز همه تشکر ویژه و مخصوص از بابا بزرگ مهربونم اقا محمد دارم تو این مدتی که من یکم رو به راه نبودم بهم کمکه فراوان کرد. 

و دیگه از حالم:خوبم مثل قبل نیستم همه ی  چیزا برام عادی شد انگار یکم زود باهاشون کنار اومدم میدونید روزای سخت و پشته سر گذاشتن هنر می خواد  من صد برابر با سختی همراه بود چون هیچ همدم و هم صحبتی نداشتم مطمعن باشید دوست و خواهرم مادرو برادر هیچ وقت حسه ادمو درک نمیکنن مخصوصا توی این مواقع ولی واقعا خدا بهم کمک کردمیدونید همیشه دعا کنید خدا هیچ وقت ادم و به خودش وا نگذاره که ادم خودشو به تباهی میکشونه و مسایلی رو پیش میاره که جبران ناپذیره.کاره من به این مشکلات نکشید ولی خدا یه تلنگره محکمی رو بهم زد الان هم حس میکنم خدا از اون گوشه چشمی ها بهم نگاه کرده چون خیلی کارا رو  رعایت میکنم حالا حس  میکنم که خدا باهامه و سره نمازام توبه و استغفرا... میگم شاید خدا دلش به رحم بیاد و ببخشم.و اینده خوبی رو با کناره اون بودم برام رقم بزن.درپناهش 

-

باز با دردم مداوا می کنم...

 با دل دیوانه ام تا میکنم...

 می روی با یک خداحافظ و من شب تو را در خواب پیدا می کنم..

 با خیال و خواب و رویا باز هم درد دوری را مداوا می کنم

 شعله عشق تو می سوزد مرا من فقط ان را تماشا می کنم توبه کردم تا فراموشت کنم ...

باز هم امروز و فردا می کنم ... 

سکانس یی هنرمند..............

آن یار که آشنای خود ساخت مرا

                                      بیگانه شد آنچنان که نشناخت مرا

دربازی عشق،من نبــــــردم اورا

                                    او برد مرا و رایگان باخـــــــــــت مرا