دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

از مستی حذر کن......

 

پیش آن سلسله مو مشت ما وا شده بود

وسط اینهمه کوه تیشه رسوا شده بود

همه بر ساحل عشق تشنه می رقصیدند

روح مرموز اتش مثل دریا شده بود

بهترین لحظه ی عشق با تو پیدا شده بود

باز غوغا شده بود باز غوغا شده بود

گرچه ای دف زن مست شیشه ی باده شکست

یک بغل مستی نور قسمت ما شده بود

دیدم اهریمن شب در شب کشتن خویش

انقدر نی زده بود تا اهورا شده بود

رفته بودم به ببرش پیرهن پاره کنم

یوسف از فرط جنون چون زلیخا شده بود  


  
مست است دل تنگم از مست حذر باید 
 
 

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر .اری لیک بخون جگرشود

سلام به همه دوستانم خوبید.خداروشکر چه خبرا؟امروز یه دعوت نامه برای مسابقات کنکفو  که تو اهواز برگذلر میشه برام فرستادن باورم نمیشه جز تیمه انتخابی باشم به مدت ۱۰ روز باید برم اونجا برم یعنی برم و مقام بیارم برام دعا م کنید.

زیبایی عشق، به سکوته...نه فریاد


خدایاااااااااااااااااااااااااااااااا: من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم  و تو بزرگواری!

 هیچ می دانی که بزرگوار آن است که گمشده ای را به مقصد برساند ؟

پس ای خدا!

تا ابد محتاج یاری تو ، رحمت تو ، توجّه تو ، عشق تو ، گذشت تو ، عفو تو ، مهربانی تو ، و در یک

کلام ... محتاج توام !

 

 

 

شبی از پشت یک تنهائی غمناک و بارانی تو را با لهجه گلهای نیلوفری صدا کردم

 

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

 

آری می دانستم و می دانم ، این باغ قشنگ رویایی

 

شاید ، شاید تو را برای مدتی از من جدا سازد

 

ولی باز هم دعا کردم دعا کردم

قصه عشق................

قصه عشق از آنجا آغاز می گردد که، معشوق پیمانه ای از شراب وصل را به عاشق

 می چشاند و اینجا آغاز

راه پر خون عشق است. یک گام، و دیگر هیچ. یک گام تا هیچ. معشوق تو را می خواهد. 

 معشوق تو را  

می خواند. باید جان باخت.... باید فدا شد..... باید فنا شد..... اکنون نوبت عاشقی ست. 

 همه تو را 

 می خوانند.... آسمان تو را، زمین و زمان تو را می خوانند.... معشوق تو را می خواند... 

 اکنون نوبت 

 عاشقی ست