دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

قصه عشق................

قصه عشق از آنجا آغاز می گردد که، معشوق پیمانه ای از شراب وصل را به عاشق

 می چشاند و اینجا آغاز

راه پر خون عشق است. یک گام، و دیگر هیچ. یک گام تا هیچ. معشوق تو را می خواهد. 

 معشوق تو را  

می خواند. باید جان باخت.... باید فدا شد..... باید فنا شد..... اکنون نوبت عاشقی ست. 

 همه تو را 

 می خوانند.... آسمان تو را، زمین و زمان تو را می خوانند.... معشوق تو را می خواند... 

 اکنون نوبت 

 عاشقی ست

ارام باش عزیزم....

آرام باش

آرام باش

تو خدا را داری...

آن حقیقت،آن یگانه، آن هوادار شبانه

آرام باش...آرام باش

تو خدا را داری،آن معبود، آن پاک، آن همه خوبی و احساس و بهار را داری!

آرام باش!...

آرام باش

تو خدا را داری...

پس نگو تنهایم، پس نگو بی یاور، بی یارم

تو خدا را داری

یعنی عشق، معبود، سنگ صبور دل من، دل تو

پس خموش!!!

ما خدا را داریم.

عید فطر رو به همتون تبریک میگم