یابان در تنهایی خود غرق است
و نگاه منتظرش بر رهگذریست
که نادانی به او جرأت داده است
تا بر سنگفرش صبورانه قدم بگذارد
خانه در تنهایی خود غرق است
و حضور ره نوردی را می نگرد
که گامهایش لحظه ای
سکوت سنگین خانه را شکسته است
آسمان در تنهایی خود غرق است
و گذار پرنده ای را می خواهد
که بال افشان آغوش فروبسته او را بگشاید
و من در تنهایی خودم غرقم و به روزی می اندیشم
که دیگر نباشم
سلام. وبلاگ فشنگی دارید. خوشجال میشم یه سری بهم بزنید. مرسی.
سلام
متنتو خوندم.خیلیییییییییی زیبا بود
واقعا به دلم نشست.
مخصوصا وسطاش و اخرش.
مرسی که به من خبر دادی.
موفق باشی